Friday, September 25, 2009

...


حس هایم را در خیابان ها گم کرده ام
.
حالا دیگر پیاده روها خیس اند و
کفش های من تنها
.

Tuesday, September 22, 2009

ساعت


چه جالب که آدم یه روز از ساعت 11 تا 12 رو دوبار زندگی کنه

Monday, September 21, 2009

...


شاید زندگی همین اتاق کوچک من باشد
.
شاید هم نه
.

Thursday, September 17, 2009

the taxi driverz


راننده تاکسیای خط هفت تیر- پارک وی خیال می کنن تو اتوبانای آلمان دنبال مجرم می کنن
:|

Monday, September 14, 2009

...

sometimes
.................. i want to cry

Saturday, September 12, 2009

But life goes on ...


همیشه به اونایی که می مونن فک می کردم
.
حالا به اونایی که می رن
.
اونا که می مونن غمگینن چون اونایی که رفتن ، رفتن
.
اونا که رفتن میرن جاهای جدید و چیزای جدید می بینن
.
اما زندگی برای هردوشون چیزای جدید میاره
.
اونا نمی دونن
.

...


زندگی اون چیزی نیست که آدم فکرشو می کنه
.

Thursday, September 10, 2009

تلفن


وقتی با تو حرف می زنم سر تا پای وجودم را ماده ی لزج عذاب فرا می گیرد
.

...


دو تا چیز شبا میان سراغ آدم
.
فکر
و پشه
.

Tuesday, September 8, 2009

خدافظی


ر :
امشب سه بار ازم خدافظی کرد
م:
آره ، آخه نمی دونس چه جوری از من خدافظی کنه

Monday, September 7, 2009

اسم


اسم ها همه برای صداکردنن
.
اما من گاهی ازشون خجالت می کشم
.