Wednesday, August 26, 2009

کورن فلیکس ها

کورن فلیکسای کوچولو هیچ وقت فکرشم نمی کردن آخرین لحظات عمرشونو تو بشقابای گلدارچینی منظم ترین زن خونه دار دنیا بگذرون

Tuesday, August 25, 2009

...

آن جا فقط یک فکر ِ تنها بود که قدم می زد. بالاتر از سنگفرش پیاده رو
داشت یکی از روزهای جوانیش را می گذراند بالای ترافیک سنگین یکطرفه ترین خیابان پیر دنیا
و تمام درختان غمگین
کلافه بودند از پچ پچ همه ی وقت ها و نیم وقت های معلق در هوا
.
.
.
یادش به خیر آن روز خلوت پرسکوت را که از پنجره ی بزرگ کافه ی فرانسوی، تنهایی خیابان را اندازه می گرفتیم
.

Saturday, August 15, 2009

...


حافظم سوراخ که نه، پاره شد که حفظ‌هام از توش رد می‌شه. از توی حافظه. فقط رد می‌شه و توی حافظه یه گوشه‌هایی داره که حفظ‌ها چسبیدن به دیوارش. دیواراش، دیوارای رنگی و سیاه و ترانسپارانتش، و بقیه‌ی حفظ‌ها، بچه‌حفظ‌های زیر نه ماه که فقط رد می‌شن انگار که این‌جا خیابون ولیعصره. و ازونور می‌ریزن بیرون و من وسط حرف زدن و تعریف‌کردنم که یه‌دفه یه حفظی انگار می‌پره بیرون و من که با بعضیا رودرواسی دارم، نمی‌تونم بگم که یادم رفت. چون مثل، مثل یه آدم ناسالم، بعد چی می‌شه نمی‌دونم.

می‌ترسم.

می‌گه تلقین نکن.

می‌گه تمرین کن.

می‌گم ارثیه.

می‌گه نه

.


Monday, August 3, 2009

...

وقتی که غمگین ترین هواپیمایت را دیدم
آن، سقوط کرده بود
.

...

- am i dead?
- no
- but i feel like i'm dead

...

بعضی وقتا همه ی آرزوهامو فراموش می کنم
.

...

گاهی ان قدر غمگینی، که اون آهنگی که همیشه باهاش شاد می شدی، توروغمگین تر می کنه
.