skip to main
|
skip to sidebar
یه لیوان آب
Thursday, November 26, 2009
...
بامبوهای پشت پنجره ماشین ها را می شمرند
.
.
.
گورپدر گوش های ما
شما تلفن هایتان را همه بگذارید برای تاکسی ها
.
Monday, November 23, 2009
...
گاهی وقت ها یک دفعه به یک چیزهایی فکر می کنم
.
به تنهایی
،
در جمعه شبی که آن قدر بزرگ است، که در خانه مان جا نمی شود
.
من و تمام کتاب هایم، حریفش نمی شویم
.
.
.
Thursday, November 19, 2009
forever young
Georg Buchner
Uhum
Locanic people are more loveable
استسناعن
شادی ام آن قدر بزرگ است که در اتاق جا برای خابیدن نیست
طول و عرضش را چندلایه تا می کنم و در کتابخانه می گذارمش
.
حالا شاید خابم ببرد
.
نمی دانم گاهی حال من بد است
یا مردم همه؟
.
.
راننده تاکسی روبان سبز به فرمانش بود هنوز
Saturday, November 14, 2009
.
زندگی پر از راننده تاکسی هاست
.
Newer Posts
Older Posts
Home
Subscribe to:
Posts (Atom)
My Blog List
Followers
Blog Archive
►
2011
(1)
►
January
(1)
►
2010
(18)
►
November
(1)
►
September
(1)
►
June
(2)
►
May
(2)
►
April
(4)
►
March
(2)
►
February
(6)
▼
2009
(34)
►
December
(2)
▼
November
(8)
...
...
forever young
Uhum
استسناعن
.
.
.
►
October
(5)
►
September
(11)
►
August
(7)
►
July
(1)
About Me
joey
View my complete profile