Tuesday, April 27, 2010

...


این لحظه‌ای از دلتنگی است که مثل آوار روی سر آدم خراب می‌شود

در امتداد خوابی آبی و پرعمق در لایه‌ای از خنکای باغچه‌ی تازه سیراب‌‌ شده‌ی انتهای بعدازظهر اردیبهشت

و حالا من می‌مانم و فکر تو و

این‌همه سکوت

...

چه‌چیز در این رخوت بی‌انتها، تو را به یاد من آورد

...


1 comment:

niCoo said...

تنها سکوت
همین
کافی
ایست
.
.
.