این لحظهای از دلتنگی است که مثل آوار روی سر آدم خراب میشود
در امتداد خوابی آبی و پرعمق در لایهای از خنکای باغچهی تازه سیراب شدهی انتهای بعدازظهر اردیبهشت
و حالا من میمانم و فکر تو و
اینهمه سکوت
...
چهچیز در این رخوت بیانتها، تو را به یاد من آورد
...
1 comment:
تنها سکوت
همین
کافی
ایست
.
.
.
Post a Comment